بریده کتاب, روزنگار

تاریخ انقلاب

آقاداوود عکسی از تختی، داخلِ ماشینش چسبانده بود که از بیرون هم دیده می‌شد. به‌خاطر همین عکس، به او اتهام انقلابی‌گری زده و حسابی تهدیدش کرده بودند! او در میدان میوه‌ و تره‌بار کار می‌کند و از بازار برای میوه‌فروشی‌ها بار می‌بَرَد، عاشق غلام‌رضا تختی است.

تختی جهان‌پهلوان بود؛ بهترین کشتی‌گیر ایران که مخالف شاه و رژیمِ پهلوی بود. می‌گویند ساواکی‌ها، او را به قتل رساندند. یک‌بار مجبورش کردند در مراسمی شرکت کند که در آن شاه به قهرمان‌ها مدال می‌داد. چاره‌ای نداشت، قبول کرد. اما وقتی مقابل محمدرضا شاه قرار گرفت، با قیافه‌ای جلوی شاه ایستاد که نارضایتی در آن مشخص بود. حتی سرش را خم نکرد تا شاه، مدال را دور گردنش بیندازد!

چهل روز پیش، آقاداوود در بازار می‌شنود که نام ورزشگاه سعدآباد را عوض کرده‌ و گذاشته‌اند «ورزشگاه تختی»! باورش نمی‌شود. رژیمی که به تختی این‌قدر حساس بود، حالا چطور اجازه داده است نام ورزشگاه سعدآباد بشود تختی؟ اما بعد از کمی پرس‌وجو، می‌فهمد رژیم این کار را نکرده، نام‌گذاری ورزشگاه کار حاج‌آقا خامنه‌ای بوده. حاج‌آقا آن روز در ورزشگاه سخنرانی داشته و وسط سخنرانی به مردم می‌گوید که نام این ورزشگاه از این به بعد ورزشگاه «غلام‌رضا تختی» است.

به‌خاطر یک عکس که داخل ماشینش چسبانده بود، چنان برخوردی با او کرده بودند؛ حالا نمی‌توانست بفهمد این سید، چه سرِ نترسی دارد که جرئت کرده نام ورزشگاه را عوض کند!

کتاب: چُغُک (صهبای نوجوان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *