انسان 250 ساله, بریده کتاب

سالروز وقوع جنگ جمل بین امام علی و سپاه ناکثین (۳۶ قمری)

تاریخ اسلام؛

حضرت نامه نوشت به مردم کوفه که: بیایید که می‌خواهیم برویم با کسانی که بیعت را شکستند بجنگیم. مردم اهل کوفه راه افتادند آمدند به لشکر امیرالمؤمنین پیوستند.

این کوفی‌ها که شما می‌گویید: کوفی‌ها! کوفی‌ها! همه‌اش هم این‌طور نبوده که امتحان‌های بد داده باشند. نه! یک جاهایی هم امتحان خیلی خوب دادند، یکی‌اش همین‌جا بود.

در جنگ جمل، اهل کوفه آمدند اطراف امیرالمؤمنین را محکم گرفتند، مگر یک عدۀ معدودی؛ یعنی بعضی از قبایل نیامدند، بسیاری از قبایل آمدند. حضرت آمدند بصره را محاصره کردند. ..البته این جنگ را امیرالمؤمنین شروع نکرد، مگر وقتی که حجت را تمام کرده بود.

امیرالمؤمنین طلحه و زبیر را خواست. آنها را قسم داد، به قول پیغمبر آنها را یادآوری کرد، بیعت خودشان را یادآوری کرد، گفت: مگر شما با من بیعت نکردید؟ بعد از بیعت شما بامن که حادثه‌ای رخ نداده، اگر حادثه‌ای بوده، قبل بوده، چرا پس از اول بیعت کردید؟
این فرمایشات امیرالمؤمنین موجب شد که زبیر که خب، خوش‌جنس‌تر بود و خصوصیاتی هم داشت پشیمان بشود و از میدان جنگ برود بیرون، جنگ را ترک کند.

البته این را به شما بگویم، این کار کافی نبود. زبیر نباید میدان جنگ را ترک می‌کرد، باید مرد و مردانه می‌آمد پیش امیرالمؤمنین. می‌گفت بله، بنده اشتباه کردم و مسئله را خاتمه می‌داد.
نکرد این کار را، دو لشکر را درمقابل هم گذاشت و گریخت رفت. بعد که امیرالمؤمنین دید نه، حاضر نیستند حرف قبول بکنند، با قاطعیت تمام جنگید.

بیانات مقام معظّم رهبری در تاریخ ۱۳۶۳/۴/۱ و ۱۳۶۵/۳/۹
کتاب: حلقۀ سوم «انسان ۲۵۰ساله»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *