بریده کتاب

سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران

از جمله کارهای شیرینی که روز آزادسازی سوسنگرد شهید چمران کرده بود، این بود که:
ما در محور عملیات داشتیم می‌رفتیم طرف جلو؛ یک مرد مسنی، پیرمردی تقریباً، با همین لباس‌های جنگ‌های نامنظم آمد، یک کاغذ از چمران داد دست من؛ گفت این را چمران نوشته. من نگاه کردم، دیدم یک سفارشی کرده، یک چیزی نوشته به ایشان، که این را برو بده به فلانی، بگو فلان کار انجام بگیرد.

فهمیدم او را پی نخودسیاه فرستاده!
یعنی فکر کرده پیرمرده آنجا ممکن است شهید بشود؛ هرچه کرده که برو، نیامده. گفت پس این پیغام من را ببر.

بعد هم خودِ پیرمرد گفت مرتب آقای چمران به من اصرار می‌کند که من بیایم؛ من گفتم نمی‌آیم. دیدیم بله، دیده که گوش نمی‌کند به حرفش، این را نوشته، داده دستش، گفته این را ببر که چیز لازمی است. از مهلکه این پیرمرد را ایشان نجات داده بود، به این وسیله. ۱۳۶۳/۶/۲۸

گفتار [خاطرات جبهه]

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *