بریده کتاب, مسیح در شب قدر

تشخیص هویت پیکر «شهید جانی بت اوشانا»

برادر شهید: حاج‌آقا عکس‌های روی طاقچه را نگاه می‌کنند و با اشاره به یکی از قاب‌ها، می‌پرسند این عکس شهید است؟

من سریع بلند می‌شوم و قاب عکسِ ژانی را از روی طاقچه به دست حاج‌آقا می‌دهم. ایشان به قاب عکس خیره می‌شوند و مادر شروع می‌کند از ژانی تعریف کردن.

مادر شهید: وقتی می‌گویم ژانی بهترین بود، می‌گویند به‌خاطر حس مادری‌اش است؛ ولی به همه می‌گویم این ربطی به مادربودنم ندارد. ژانیِ من در کل فامیل، از همه لحاظ تک بود، ازنظر ایمان، ازنظر اخلاق، ازنظر درس؛ زبانزد دوست و آشنا بود. کلیسایش ترک نمی‌شد و هر هفته مقیّد بود به عبادت در کلیسا.

جای پدر و جانسون در خانه خیلی خالی است. پدر رانندۀ کامیون است و دیشب یک باری را برای کرمان برد و زودِ زود برسد خانه، پس‌فردا صبح است! جانسون هم برای درس ‌خواندن، دو ماه پیش به آلمان رفت و حالا نیست تا آقای خامنه‌ای را از نزدیک ببیند.

حاج‌آقا بعد از دلداری‌دادن مادر، و صحبت از مقام بالای شهدا پیش خداوند، با من و چارلی حرف می‌زنند؛ از اینکه مشغول درس‌خواندنیم یا کارکردن. مادر خیلی خیلی خوشحال است از حضور حاج‌آقا در منزلمان.

چارلی بلند می‌شود و می‌رود چای می‌آورد. مادر برای ایام عید، شیرینی پخته و دو بشقاب از این شیرینی‌ها هم روی میز است. وقتی مادر به حاج‌آقا تعارف می‌کنند، ایشان با مهربانی تکه‌های شیرینی را با دستشان به ما می‌دهند و بعد هم برای خودشان برمی‌دارند.
شیرینیِ این شیرینی به جانم می‌نشیند..

کتاب «مسیح در شب قدر» روایت حضور آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهید ژانی بت‌اوشانا در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۱

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *