انسان 250 ساله, بریده کتاب

شهادت حضرت فاطمه سلام‌الله‌علیها

در دل تاریک شب، چند نفرِ معدود در قبرستان بقیع یا هر نقطۀ دیگر، بر سر قبر غریب مظلومی گرد آمده بودند.
علی جسد پاکیزۀ دختر مظلوم پیغمبر را در خاک گذاشت. بچه‌ها گریه کردند، همراهان اشک ریختند. اما خود علی می‌داند چه می‌کند. می‌داند که با وجودِ دریغ بزرگی که دل او را می‌فشارد، در حال انجام چه رسالت پیام‌بخش عظیمی در تاریخ اسلام است. بدن زهرا را در میان قبر گذاشت، خاک بر روی قبر ریختند و بلند شدند…

حدیث می‌گوید: «فَلَمَّا نَفَضَ یَدَهُ مِن تُرابِ القَبرِ هاجَ بِهِ الحُزنُ»

وقتی‌که علی خاک‌ها را بر روی قبر شهیـد عزیزش، شهید هجده‌ساله‌اش، همرزم و همفکر و همکار و شریک زندگی‌اش ریخت، به تعبیری گویا غم‌های عالم به دل علی‌بن‌ابی‌طالب هجوم آوردند، علی غمگین شد. غمگینی علی به‌خاطر ازدست‌دادن یک رفیق راه است، علی همرزمی و همگامی از فاطمه نزدیک‌تر ندارد، و او را از دست داده است.
این حرف‌های دیگر که برگردم جواب یتیم‌هایت را چه بدهم، اینها خیال‌بافی است.

علی احساس کرد که امانت پیغمبر و شریک راه و مؤمن صادقی که نُه سال در همۀ سختی‌ها با او بوده است، از دستش رفت. علی در قبرستان چنین حالتی دارد و با این حالت از قبرستان بیرون می‌آید…

بیانات مقام معظّم رهبری در تاریخ: ۱۳۵۹/۱/۱۰
کتاب: حلقۀ سوم «انسان ۲۵۰ساله»

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *