سالروز شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی
بریدهای از کتاب مقاومت زینبیه؛
سید جابر: حاجی وضعیت بحرانی زینبیه را دید و گفت برویم حرم.
گفتم: ممکن نیست.
تقریباً فریاد زد: یعنی چه ممکن نیست! چه کسی در حرم را بسته؟
گفتم: تولیت حرم. الان هم در منطقه نیستند.
دست من را محکم گرفت و گفت: سید جابر! من فردا نماز ظهر را در حرم میخوانم. حالا برویم، اما فردا میآیم.
همانجا هماهنگ کردیم که بتوانیم تعدادی از مردم را مسلح کنیم. با آموزشها و مقدماتی که از قبل انجام شده بود، توانستیم همان شب با کمک مردم دورتادور حرم را تحت مراقبت داشته باشیم و درِ سمت شرق حرم را باز کردیم.
فردا ظهرش حاجقاسم به حرم آمد. حدود دو ساعت در حرم مشغول زیارت و دعا و نماز بود، وقتی بیرون آمد، یک جمله به من گفت: مبادا بگذارید درهای حرم بسته شود. سید جابر! ما اگر نتوانیم از این حرم دفاع کنیم، نمیتوانیم از نظام سوریه دفاع کنیم.