دیدار با خانوادۀ شهید مسعود میرزایی

روایت حضور مقام معظم رهبری در منازل شهدا؛
۱۸ بهمنماه ۶۱، سالروز شهادت شهید مسعود میرزایی
برای مادر خبر آوردند که پسرتان مفقود شده، بیایید سپاه تا اگر خبر بیشتری دارند بهتان بدهند. خبر ویرانکننده بود. اما مادر نریخت، ایستاد. سرش گیج رفت، تکیه به دیوار حیاط داد، دلش سوخت، اما نریخت. مدارک پسرش را برداشت رفت سپاه. نمیدانست چه خبری در مقابلش ایستاده؟ شهادت، اسارت، یا هیچ.
دلش داشت از جا کنده میشد. به سپاه که رسید، اتاقی بود، پر از پدران و مادرانی که آمده بودند خبر بگیرند. یک نفر اسم پسرش را گفت، پاسداری که پشت میز بود پرونده را نگاه کرد و گفت: متأسفانه اسیر شده. کمر مادر مسعود تیر کشید، روی پنجۀ پا بلند شد
و گفت: پسرم، مسعود میرزایی چطور، مسعود میرزایی؟
پاسدارِ پشت میز، پروندهها را جابهجا کرد و ورق زد، سرش را بالا آورد و فقط گفت: مبارک باشد، شهیدِ مفقود!
اطرافیان که حال او را میدیدند، کنایه میزدند که انگار آرزو داشتی پسرت شهید شود؟
و او محکم میایستاد که: چرا آرزو نداشتم؛ بله که داشتم. همیشه از روی مادران شهدا خجالت میکشیدم، در راهپیماییها میگفتم دستشان را بگذارند روی سرم تا من هم مادر شهید شوم.