جهاد تبیین
امام را دارند با آقایی، با کمال عزت و احترام از مدینه میبرند خراسان. برای اینکه ولیعهدش کنند علیالظاهر! اما حضرت در مدینه، مردم را گریه میاندازد.
حضرت جمع میکند کنیزها و خدمه و اهلبیت و همۀ فرزندان را، برادران و خویشاوندان و اهل خودش را و میگوید بر من گریه کنید! تعجب میکنند؛ یکی میگوید مثلاً یا اباالحسن، گریه سر راه مسافر میمنت ندارد بعد حضرت میگویند بله، او مسافری است که امید برگشتن داشته باشد!
یعنی چه؟
یعنی من امید برگشتن ندارم.
یعنی چه؟
یعنی مأمون دارد من را میبرد که بکُشد.
پس ببینید: بااینکه با عزت و با احترام دارد حرکت میکند حضرت، آن اثرِ با زور و با فشار بُردهشدن را در مدینه باقی میگذارد و میرود. میرود حرم رسولالله با وضع گریهآلودی خداحافظی میکند از پیغمبر، و راه میافتد میرود. ۱۳۶۰/۹/۲۶
کتاب: «انسان ۲۵۰ساله، حلقۀ سوم»